جدول جو
جدول جو

معنی گربه بازی - جستجوی لغت در جدول جو

گربه بازی
(گُ بَ / بِ)
با گربه بازی کردن. گربه را دوست داشتن و با او وررفتن
لغت نامه دهخدا
گربه بازی
با گربه بازی کردن با گربه ور رفتن
تصویری از گربه بازی
تصویر گربه بازی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طره بازی
تصویر طره بازی
ترنابازی، نوعی بازی دسته جمعی که با انداختن قاب به وسیلۀ بازیکنان، شاه، وزیر، جلاد و دزد را مشخص می کنند و جلاد به دستور شاه و با مشورت وزیر، بازیکن نقش دزد را معمولاً با ترنا مجازات می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
خیمه شب بازی، در نمایش، نوعی بازی و نمایش که عروسک ها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی به وسیلۀ سیم یا نخ به حرکت می آورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آن ها حرف می زند (می زنند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرقه بازی
تصویر خرقه بازی
به وجد و سرور آمدن صوفیان هنگام سماع، پایکوبی و جامه دریدن آنان در حالت وجد و حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گربه شانی
تصویر گربه شانی
تملّق گویی
مکر، حیله، فریب، ستاوه، کلک، خاتوله، گول، چاره، روغان، کید، ترب، دغلی، ترفند، تزویر، تنبل، دویل، غدر، احتیال، خدعه، قلّاشی، شید، ریو، دستان، دلام، حقّه، نارو، شکیل، نیرنگ، اشکیل
فرهنگ فارسی عمید
(مُ دَ / دِ)
تقلید از حالت مرده.
- مرده بازی درآوردن، خود را به مردگی زدن. خود را به مردن زدن. مردگی نمودن به دروغ. تماوت. (یادداشت مرحوم دهخدا). نعش افتادن. بی حس و حرکت افتادن چون مردگان
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ / بِ)
فریفتگی. مکاری: و آن را به حیلت بلا بندی توان کرد و گربه شانی توان به میان آورد. (کلیله و دمنه). رجوع به گربه شاندن شود
لغت نامه دهخدا
موفق... بزرگترین امرای دورۀ سلطان سلیمانشاه بن محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان بن جغر بیک بن میکائیل بن سلجوق بود. رجوع به تاریخ گزیده ص 469 و 471 شود
لغت نامه دهخدا
(خِ قَ / قِ)
عمل خرقه باز. با خرقه دست افشانی و پایکوبی کردن در حال وجد و حال. (از آنندراج) :
مغنی ز اشعار من این غزل
به آهنگ چنگ اندرآور عمل
که تا وجد را کارسازی کنم
برقص آیم و خرقه بازی کنم.
حافظ (از آنندراج).
گهی می کرد مه را خرقه سازی
گهی می کرد با مه خرقه بازی.
نظامی.
مکن تا در غمت ناید درازی
چو زاهد ممسکی در خرقه بازی.
نظامی.
چو گرگ افزون بود در چاره سازی
شبان را کرد باید خرقه بازی.
نظامی.
بیا مطرب ای مایۀ دل خوشی
که صوفی کند زآن ملامت کشی
بگو تا دمی خرقه بازی کنم
همی دلق خود را نمازی کنم.
امیرخسرو.
فلک هم خرقه بازیها کند بر دور میخانه
چو از رندان دردی کش سراید های وهو اینجا.
غزالی مشهدی
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
مرادف شب بازی است. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَقْ قَ / قِ)
بازی کردن با طرقه یا ترقه که بازیچۀ کودکان است. رجوع به ترقه شود
لغت نامه دهخدا
(بَهْ)
کنایه از مکر و فریب و دغل بازی. (آنندراج). روباه بازی. رجوع به روباه بازی شود:
این سگ صفتان کنند ای آهوچشم
ناگاه ترا صید ز روبه بازی.
سرخسی.
شیر فلک را برد به روبه بازی
آنکه توباشی ورا مربی و حامی.
سوزنی.
چو روباهان و خرگوشان منه گوش
به روبه بازی این خواب خرگوش.
نظامی.
رو تو روبه بازی خرگوش بین
مکر و شیراندازی خرگوش بین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
در قدیم معمول بود (مخصوصا در کاشان) که گرگ را رها میکردند و مردم از پیش او میگریختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره بازی
تصویر قره بازی
ترکی سیاسرمه ازگیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تازیانه بازی کرباس را تازیانه وار تاب داده بازی کنان بر هم زنند بازیی است کودکان را و آن چنان است که کرباس را مثل تازیانه تاب داده بر یکدیگر زنند
فرهنگ لغت هوشیار
مکاری حیله گری، فریفتگی، تملق گویی، میانه را گرفتن اصلاح ذات البین: و این جنس چنان متاصل نگردد که قلع آن در امکان نیاید و آخر بحیلت بلابندی توان کرد و گربه شانی در میان آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرقه بازی
تصویر طرقه بازی
نادرست نویسی ترغه بازی تراکه بازی بازی با طرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
لعبت بازی خیال بازی شب بازی خیمه شب بازی: (ور بشاهی سر فرازی میکنی طفل راهی پرده بازی میکنی) (عطار اسرار نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه بازی
تصویر خرقه بازی
جامه دریدن صوفیان هنگام سماع
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی بازی و آن چنانست که دو گردو را پهلوی هم نهند یا چند گردو را دو بدو بفاصله معین چینند. آنگاه طرف بازی گردویی را با کنار هر دو سبابه خود بطرف گردو می غلطاند اگر بگردوی حریف بخورد برنده است و اگر از آن بگذرد نوبت بحریف میرسد و او همین عمل را انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
مکر، فریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طره بازی
تصویر طره بازی
ترنا بازی، نوعی بازی که در آن پارچه ای را مثل تازیانه تابیده و با آن بازنده را می زنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
Brinksmanship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
habileté à prendre des risques
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شاه وزیر بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
habilidad para arriesgar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
risicomanagement
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
abilità nel rischio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
habilidade de arriscar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
майстерність на межі
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
мастерство на грани
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
mistrzostwo w ryzykowaniu
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
Risikomanagement
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لبه بازی
تصویر لبه بازی
जोखिम लेने की कला
دیکشنری فارسی به هندی