ترنابازی، نوعی بازی دسته جمعی که با انداختن قاب به وسیلۀ بازیکنان، شاه، وزیر، جلاد و دزد را مشخص می کنند و جلاد به دستور شاه و با مشورت وزیر، بازیکن نقش دزد را معمولاً با ترنا مجازات می کند
ترنابازی، نوعی بازی دسته جمعی که با انداختن قاب به وسیلۀ بازیکنان، شاه، وزیر، جلاد و دزد را مشخص می کنند و جلاد به دستور شاه و با مشورت وزیر، بازیکن نقش دزد را معمولاً با ترنا مجازات می کند
خیمه شب بازی، در نمایش، نوعی بازی و نمایش که عروسک ها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی به وسیلۀ سیم یا نخ به حرکت می آورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آن ها حرف می زند (می زنند)
خیمه شب بازی، در نمایش، نوعی بازی و نمایش که عروسک ها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی به وسیلۀ سیم یا نخ به حرکت می آورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آن ها حرف می زند (می زنند)
تقلید از حالت مرده. - مرده بازی درآوردن، خود را به مردگی زدن. خود را به مردن زدن. مردگی نمودن به دروغ. تماوت. (یادداشت مرحوم دهخدا). نعش افتادن. بی حس و حرکت افتادن چون مردگان
تقلید از حالت مرده. - مرده بازی درآوردن، خود را به مردگی زدن. خود را به مردن زدن. مردگی نمودن به دروغ. تماوت. (یادداشت مرحوم دهخدا). نعش افتادن. بی حس و حرکت افتادن چون مردگان
عمل خرقه باز. با خرقه دست افشانی و پایکوبی کردن در حال وجد و حال. (از آنندراج) : مغنی ز اشعار من این غزل به آهنگ چنگ اندرآور عمل که تا وجد را کارسازی کنم برقص آیم و خرقه بازی کنم. حافظ (از آنندراج). گهی می کرد مه را خرقه سازی گهی می کرد با مه خرقه بازی. نظامی. مکن تا در غمت ناید درازی چو زاهد ممسکی در خرقه بازی. نظامی. چو گرگ افزون بود در چاره سازی شبان را کرد باید خرقه بازی. نظامی. بیا مطرب ای مایۀ دل خوشی که صوفی کند زآن ملامت کشی بگو تا دمی خرقه بازی کنم همی دلق خود را نمازی کنم. امیرخسرو. فلک هم خرقه بازیها کند بر دور میخانه چو از رندان دردی کش سراید های وهو اینجا. غزالی مشهدی
عمل خرقه باز. با خرقه دست افشانی و پایکوبی کردن در حال وجد و حال. (از آنندراج) : مغنی ز اشعار من این غزل به آهنگ چنگ اندرآور عمل که تا وجد را کارسازی کنم برقص آیم و خرقه بازی کنم. حافظ (از آنندراج). گهی می کرد مه را خرقه سازی گهی می کرد با مه خرقه بازی. نظامی. مکن تا در غمت ناید درازی چو زاهد ممسکی در خرقه بازی. نظامی. چو گرگ افزون بود در چاره سازی شبان را کرد باید خرقه بازی. نظامی. بیا مطرب ای مایۀ دل خوشی که صوفی کند زآن ملامت کشی بگو تا دمی خرقه بازی کنم همی دلق خود را نمازی کنم. امیرخسرو. فلک هم خرقه بازیها کند بر دور میخانه چو از رندان دردی کش سراید های وهو اینجا. غزالی مشهدی
کنایه از مکر و فریب و دغل بازی. (آنندراج). روباه بازی. رجوع به روباه بازی شود: این سگ صفتان کنند ای آهوچشم ناگاه ترا صید ز روبه بازی. سرخسی. شیر فلک را برد به روبه بازی آنکه توباشی ورا مربی و حامی. سوزنی. چو روباهان و خرگوشان منه گوش به روبه بازی این خواب خرگوش. نظامی. رو تو روبه بازی خرگوش بین مکر و شیراندازی خرگوش بین. مولوی
کنایه از مکر و فریب و دغل بازی. (آنندراج). روباه بازی. رجوع به روباه بازی شود: این سگ صفتان کنند ای آهوچشم ناگاه ترا صید ز روبه بازی. سرخسی. شیر فلک را برد به روبه بازی آنکه توباشی ورا مربی و حامی. سوزنی. چو روباهان و خرگوشان منه گوش به روبه بازی این خواب خرگوش. نظامی. رو تو روبه بازی خرگوش بین مکر و شیراندازی خرگوش بین. مولوی
مکاری حیله گری، فریفتگی، تملق گویی، میانه را گرفتن اصلاح ذات البین: و این جنس چنان متاصل نگردد که قلع آن در امکان نیاید و آخر بحیلت بلابندی توان کرد و گربه شانی در میان آورد
مکاری حیله گری، فریفتگی، تملق گویی، میانه را گرفتن اصلاح ذات البین: و این جنس چنان متاصل نگردد که قلع آن در امکان نیاید و آخر بحیلت بلابندی توان کرد و گربه شانی در میان آورد
قسمی بازی و آن چنانست که دو گردو را پهلوی هم نهند یا چند گردو را دو بدو بفاصله معین چینند. آنگاه طرف بازی گردویی را با کنار هر دو سبابه خود بطرف گردو می غلطاند اگر بگردوی حریف بخورد برنده است و اگر از آن بگذرد نوبت بحریف میرسد و او همین عمل را انجام دهد
قسمی بازی و آن چنانست که دو گردو را پهلوی هم نهند یا چند گردو را دو بدو بفاصله معین چینند. آنگاه طرف بازی گردویی را با کنار هر دو سبابه خود بطرف گردو می غلطاند اگر بگردوی حریف بخورد برنده است و اگر از آن بگذرد نوبت بحریف میرسد و او همین عمل را انجام دهد